صدای فریاد های فروشنده ی گوجه در کوچه پیچیده می شد گوجه ربی دارم یدو گوجه ربی گوجه ربی ! صدای در خانه مان بلند شئ مامان گفت محسن برو ئرو باز کم از پشت در اقدس خانم با ان هیکل تنومند و قد بلند پشت دراسشناده بوئ به محض بازشدن در بدون توجه به من وارد حانه شد و با لحن شتاب زده انگار که فرصت دارد از دست می رود و با عجله گفت طوبی خانم طوبی خانم گوجه ش خیلی خوب اوزئن تا تمام نشده بیا بخر